بهار و رمضان، هر دو فصل نو شدناند، یکی جان را سبک میکند، دیگری زمین را میشوید و حالا اما این دو، با هم قرار گذاشتهاند که آدمی را دوباره از نو بسازند.
به گزارش خبرنگار حوزه استان ها خبرگزاری تقریب، امسال، حال و هوای عجیبی دارد و انگار زمان دست در گردن تقدیر انداخته و آهستهتر میگذرد.
از یک طرف، بوی شکوفههای بهاری در هوا پیچیده، از آن طرف، آسمان شبهای قدر سنگینتر از همیشه به زمین نزدیک شده است.
بهار و رمضان، هر دو فصل نو شدناند، یکی جان را سبک میکند، دیگری زمین را میشوید و حالا اما این دو، با هم قرار گذاشتهاند که آدمی را دوباره از نو بسازند.
سفره هفتسین پهن است؛ سیب و سنجد کنار هم و قرآن هم درست وسط سفره، باز مانده روی آیاتی که بوی دعا میدهند و کنار همین سفره، چند قدم آنطرفتر، دستهایی به دعا بلند شدهاند.
شبهای قدر است، شبی که فرشتهها دستهدسته پایین میآیند و گوش به لبهای انسانها میسپارند.
شبی که گاهی شانهها از سنگینی گذشتهای که بر دوش آدمی مانده، میلرزند و اشکها بیهوا بر گونهها مینشینند.
بهار که میآید، دلهای مرده را بیدار میکند و شکوفهها را روی شاخههای خشکی که هیچکس به سبز شدنشان امیدی نداشت، مینشاند انگار میخواهد یادآوری کند که همیشه فرصتی برای تازه شدن هست، حتی اگر زمستان، سخت گذشته باشد.
شبهای قدر هم همینگونهاند، فرصتی برای سبز شدن دلهایی که خشکیدهاند، آغوشی برای توبههایی که دیر شدهاند، امیدی برای آنهایی که از خودشان هم ناامیدند.
در یکی از همین شبها، کسی که پشت پنجره نشسته، به آسمان نگاه میکند. ستارهها آرام و بیصدا چشمک میزنند، انگار چیزی در دل دارند که نمیخواهند فاش کنند، دستی به شیشه میخورد، قطرهای اشک روی گونهاش سر میخورد و آهی که نمیداند آرزوی سال نو است یا دعای شب قدر، در دل شب گم میشود.
دلش میخواهد امسال، جور دیگری شروع شود و دلش میخواهد میان شلوغی دعاها و تحویل سال، خودش را پیدا کند، سبکتر، زلالتر، آرامتر.
چقدر این همزمانی قشنگ است! مثل رودخانهای که خودش را به دریا میرساند، مثل نسیمی که گلهای بهاری را نوازش میکند. یک دست، برای تحویل سال دعا میکند، دست دیگر، به سمت آسمان بلند شده تا برای یک بخشش عمیقتر، خودش را به خدا بسپارد.
چقدر این لحظه ناب است! اینکه میشود با یک «یا مقلب القلوب» هم سال را تازه کرد، هم دل را.
کمکم، سپیده صبح نزدیک میشود و زمین نفس راحتی میکشد انگار کسی که تا ساعتی پیش دلش پر از آشوب بود، حالا آرام گرفته و شاید امشب، خدا اسمش را در دفتر کسانی که زندگیشان رنگ و بوی بهار خواهد گرفت، نوشته باشد، شاید امشب، اجابت، نزدیکتر از همیشه بوده باشد.
سال نو که تحویل شود، آدمی میتواند از نو شروع کند مثل درختی که دوباره سبز میشود، مثل آسمانی که بعد از شب، آبیتر است و فقط کافیست که این بار، با خودش عهد ببندد که سبز بماند، که روشنتر از قبل زندگی کند.
بهار و قدر، هر دو یک چیز را میگویند: همیشه راهی هست برای دوباره متولد شدن.