اگر ما انقلاب اسلامی سال 57 را حرکتی بر ضد غرب گرایی از یکسو و جایگزینی اسلام از سوی دیگر تعریف کنیم، باید فدائیان را یکی از حلقه های مهم این طرز فکر بدانیم.[1] بسیاری از انقلابیون سال 1357 و طرفداران حضرت امام خمینی (ره) در گذشته عضو فدائیان اسلام بوده اند. فدائیان آغازگر برخوردی عقیدتی و انقلابی با جریان های منحط دین ستیزی، سلطه پذیری و بیگانه پرستی بودند. هاشمی رفسنجانی، در عباراتی کوتاه نقش فدائیان اسلام را چنین توصیف می کند: «رهبر فدائیان اسلام که پیشتازان مبارزه مسلحانه آن هم در شکل علنی و شجاعانه ای که ابهتشان و هیبتشان در مجموعه جهان اسلام اثر عمیقی گذاشت، و قلب دشمنان اسلام را در زمانی که آنها متحرک بودند، لرزاند و شهدای ... دیگری که آنها داشتند افتخاری ... در تاریخ اسلام آفریدند. ایده ای که دنبالش بودند و امروز تحقق یافته است، ندای حکومت خالص اسلامی است که در نوشته هایشان، شعارهایشان و اظهاراتشان و سخنرانیهایشان حاضر نبودند یک ذره از اسلام خالص تندی کنن».[2]
امام خمینی نیز موضع حمايت آميزی نسبت به فدائيان اسلام داشت و آنگاه که اعضای جمعیت به اعدام محکوم شدند دست به کار شد و در یکی از اقدامات مهم سیاسی خود در دهۀ 30، برای نجات جان چهارتن از اعضای مهم گروه فدائیان اسلام، از جمله نواب صفوی از حکم اعدام پیشگام شد. اشاره فوق از این جهت مطرح شد تا تأثیر اندیشۀ نواب را بر رهبران انقلاب اسلامی نشان دهیم. از آنجا که نواب با جمعیت اخوان روابط نزدیکی داشته و از آنان تأثیر پذیرفته و خود بر رهبران انقلاب اسلامی تأثیرگذار بوده است،[3] از این رو بررسی تعامل«اخوان المسلمین» به عنوان جنبش بزرگ اسلامی اهل سنت، با فدائیان اسلام به عنوان نهضت اسلامی شیعی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در زیر به بررسی تأثیرات و ارتباطات جمعیت اخوان و فدائیان اسلام خواهیم پرداخت.
اخوان المسلمین با مسلمانان دیگر کشورهای اسلامی ارتباط تنگاتنگ داشتند. این ارتباطات به دور از اختلافات فرقه ای انجام می گرفت. آنها در کشورهای لبنان، سوریه و یمن شعبه هایی دایر کردند. در ایران نیز گروه فدائیان اسلام و در رأس آن شخصیت نواب صفوی همکاری خوبی با آنان داشت. سطح این همکاری ها، دو جانبه و بسیار خوب گزارش شده است.
شهيد «نواب صفوى» در سال 1332ش/1954م، به دعوت شهيد «سيد قطب» كه دبير «مؤتمر اسلامى قدس» بود، براى شركت در كنفرانس آزادى قدس، به كشور اردن سفر كرد و در آنجا ضمن ايراد يك سخنرانى پُرشور، خواستار وحدت مسلمانان و كنار گذاشتن اختلافات مذهبى در راه آزادى قدس و فلسطين گرديد. در پايان كار كنفرانس، «سيد قطب» از «نواب صفوى» دعوت كرد سفرى هم به «مصر» بنمايد و از نزديك با «اخوانالمسلمين» و مردم مسلمان مصر آشنا شود. «نواب صفوى» علىرغم تمايل قلبى براى سفر به مصر، به علت عدم توانايى پرداخت هزينه سفر، ضمن پذيرش دعوت، آن را به وقت ديگرى موكول نمود. آنگاه شهيد نواب صفوى با اتوبوس، عازم لبنان و سوريه و سپس عراق گردید. در عراق، به محض ورود، به «نجف» اشرف رفت و پس از زيارت مرقد حضرت على (ع) با توجه به روابط و آشنايى قبلى، به منزل مرحوم آيتالله شيخ عبدالحسين امينى، صاحب دانشنامه پُرارج الغدير وارد مىشود كه اينك ميزبان اوست. نواب صفوى ضمن ارائه نتايج كنفرانس آزادى قدس و ديدارهاى خود در لبنان و سوريه با علماء و شخصيتهاى معروف اهل سنت، موضوع دعوت «سيد قطب» را براى بازديد از مصر بازگو مىكند و هنگامى كه علامه امينى از علت عدم انجام سفر آگاه مىشود، بلافاصله بليط سفر وى از بغداد به قاهره و برگشت به تهران را تهيه نموده و از او مىخواهد حتماً قبل از مراجعت به ايران، به اين سفر برود و با علماى الأزهر و شخصيتهاى اسلامى مصر، براى ايجاد وحدت و تقريب بين مذاهب اسلامى ديدار و گفتگو كند. نواب صفوى پس از چند روز توقف در عراق و زيارت عتبات مقدسه در نجف، كربلا، سامراء و كاظمين و ديدار با علماى بزرگ و مراجع، عازم «قاهره» مىشود و مورد استقبال بىنظير و پُرشور مردم مسلمان مصر به ويژه رهبران و اعضاى «اخوانالمسلمين» قرار مىگيرد.[4]
در آن زمان، میان دولت ژنرال نجیب که قدرت را در دست داشت و عبدالناصر، نزاع شدیدی بر سر به دست گرفتن قدرت وجود داشت. در این وضعیت خاص مرحوم نواب وارد مصر می شود و جمعیت اخوان از ایشان می خواهند در مراسم دانشگاه الأزهر سخنرانی کند. نواب با سخنرانی حماسی خود دربارۀ وحدت اسلامی، اجرای احکام الهی و نیز ملی شدن کانل مصر، شور و هیجانی وصف ناپذیر در میان جمعیت ایجاد کرد. اما این سخنرانی با شلیک گلوله از سوی سربازان ژنرال نجیب نیمه تمام ماند و نواب نیز مورد بازجویی قرار گرفت و دولت حکم اخراج او را صادر کرد. اما طولی نکشید که از کار خود پشیمان شد و او را مهمان دولت نمود. همکاری ها و همفکری های دو جانبه از این زمان آغاز شد. اخوان از شخص نواب همواره به نیکی یاد می کردند. زمانی که خبر دستگیری نواب در ایران منتشر شد، اخوان المسلمین گروهی از حقوقدانان را برای انجام وکالت او از راه عراق به سوی ایران فرستادند که در عراق برای آنان ویزا صادر نشد. اعدام نواب صفوی در سال 1334، سبب شد اخوان المسلمین از او به عنوان «شهید اخوان» یاد کنند.[5]
نواب با ژنرال نجیب و جمال عبدالناصر رئیس و معاون شورای انقلابی مصر دیدار نمود. در این دیدار وی ضمن تأکید بر موقعیت اسلامی اخوان المسلمین برای تحکیم دولت انقلابی مصر، وجود آنان را برای مبارزه با نفوذ بیگانگان در آن سرزمین لازم شمرد. جمال عبدالناصر در این دیدار خود را در گذشته جزء اخوان المسلمین خواند و خواست وانمود کند که در این پیشامد رهبران اخوان مقصرند. از قول نواب بعداً نقل شده بود که ژنرال نجیب مردی مذهبی است و از دیدن من خوشحال شد ولی جمال عبدالناصر مردی باهوش و برخوردش با من سرد بود. البته این آوای اتحاد، یکسویه و از طرف اخوان نبود، بلکه مرحوم نواب نیز همین دیدگاه را در سخرانی ها و مصاحبه های خود منعکس میسازد.[6]
نواب صفوی در پاسخ خبرنگار پاکستانی که دربارۀ فرقه گرایی و اختلاف شیعه و سنی در دنیای اسلام از ایشان پرسید، می گوید: «متأسفانه گویا هنوز زمان آن فرا نرسیده که مسلمانان حقایق را درک کنند و جناح بندی شیعه و سنی را کنار بگذارند و همگی به کتاب خداوند چنگ بزنند. بدون تردید قرآن می تواند آنها را متحد سازد تا جبهۀ نیرومند و یکپارچه در برابر دشمنان در کمین نشسته شان تشکیل دهند». ایشان دربارۀ اخوان المسلمین مصر که سرکوب آنان آغاز شده بود، با ناراحتی اظهار داشت: «در این روزها که برادران ما در مصر دستگیر می شوند و مورد ستم قرار می گیرند، دل های ما پر از اندوه و غم شده است. هنگامی که طغیانگران در نقطه ای از جهان، بر مردان اسلام ستم روا می دارند، بی تردید همۀ مسلمانان اختلافات مذهبی را به فراموشی می سپارند و با براردان خود احساس همدردی می کنند و البته شکی نیست که ما در مبارزه خود در راه اسلام، می توانیم توطئه های دشمنان را که خواستار تفرقه افکنی بین مسلمان ها هستند، خنثی کنیم. البته وجود مذاهب اسلامی اشکالی ندارد و هیچکس هم نمی تواند آنها را لغو کند، اما بهره وری دشمنان از این امر، باید توسط همه ما سرکوب شود». پس از دستگیری شمار دیگری از اعضای اخوان المسلمین به دست دولت مصر، نواب باز هم برای آزادی آنان تلاش کرد و یکبار به جمال عبدالناصر تلگراف نمود و خواستار آزادی آنان شد که پس ازآن اعضای اخوان آزاد شدند. نواب در تلگراف دیگری از ناصر تشکر نمود. اما بار دیگرخبر دستگیری عده دیگری از اعضای اخوان به نواب رسید او باز هم به ناصر تلگراف نمود و به اوگوشزد کرد که مصلحت شما درشدت عمل با اخوان المسلمین نمی باشد.[7] متن تلگراف چنین است:
«قاهره آقای نخست وزیر جمال عبدالناصر؛
رفتار شدید شما با اخوان المسلمین غضبی شدید در قلوب مسلمین ایجاد نموده، سریعاً تجدید نظر نمائید و کاری نکنید که موجب پشیمانی دردناکی برای شما شود.
تهران، سید مجتبی نواب صفوی»[8]
نواب در مصاحبه با مجله «المسلمون» ارگان نشراتی اخوان المسلمین گفت: «بر ماست که با اسلام متحد شویم و به تلاش بپردازیم و جز جهاد در راه خدا و تلاش در جهت عزت اسلام همه چیز را فراموش کنیم … آیا زمان آن فرا نرسیده که مسلمانان با رسیدن به رشد و بلوغ، اختلافات شیعه و سنی را رها کرده و همه با هم به کتاب پروردگار خود بنگرند».[9] «شهید اخوان» آنجا که در برابر تهاجمات دشمن احساس خطر م یکرد، مسائل اختلاف جزئی موجود را کنار می گذاشت و مسلمانان را به اتحاد در برابر دشمنان فرا می خواند. مرحوم نواب به شیعیان عراق و سوریه سفارش می کرد به عضویت حزب اخوان المسلمین مستقر در آن دو کشور درآیند. شهید فتحی شقاقی در کتاب خود غوغای ساختگی شیعه و سنی به این مسئله اشاره کرده است: «وقتی نواب صفوی در دمشق با دکتر مصطفی السباعی، رهبر اخوان المسلمین سوریه ملاقات کرد و از او شنید که بعضی از جوانان شیعه به جای همکاری با حرکت اسلامی سوریه، به سازمان های قومی و لائیک می پیوندند، در سخنرانی خود در دمشق و در حضور جمع کثیری از شیعیان و اهل سنت فریاد زد: هر کس میخواهد یک شیعه جعفری راستین باشد، باید در کنار اخوان المسلمین قرار گیرد». یکی دیگر از نویسندگان معروف مصـری، از «برنارد لوئیس» نقل می کند: «فداییان اسلام با اینکه شیعه هستند، ولی خواستار وحدت اسلامی می باشند و در واقع اندیشۀ آن ها به طرزر تفکر اخوانی ها در مصر نزدیک است؛ چرا که آنها معتقدند اسلام یک نظام کامل برای زندگی است و از طرفی، فرقهگرایی در بین مسلمانان و جدایی شیعه و سنی، مفهومی ندارد». سپس از قول شهید نواب صفوی نقل می کند: «همه با هم متحد شویم و جز جهاد در راه خدا، هر چیز دیگری را فراموش نکنیم و جدایی بین شیعه و سنی را کنار بگذاریم».[10]
نکته جالب توجه این که نواب نیز همانند حسن البناء در عنفوان جوانی دست به کار شد و بدون شک او در این زمینه از حسن البنا الگو پذیرفته بود. علاقه نواب صفوی به حسن البناء چنان بود که او حتی مقاله ای از حسن البنا را ترجمه کرد و در مقدمه این مقاله نوشت:
«روح قوى و روح جاويدان رهبر فقيد اخوانالمسلمين، راهنماى جهاد مقدس ضداجنبى ملت مسلمان مصر است. براى مسرت روح پُرفتوح رادمرد مجاهد شهيد حسنالبنا بنيانگذار جمعيت مسلمانان مبارز و مجاهدين حقيقى راه تعالى اسلام يعنى اخوانالمسلمين مصر، ذيلاً به ترجمه مقالهاى از آن رهبر باشهامت فقيد كه نمونه روح آتشين و كمال علاقه او به سربلندى عالم اسلام و زاييده ايمان و مبانى مقدس آئين آسمانى ماست، مىپردازيم تا ذهن خوانندگان عزيز نسبت به ميزان علاقه اين مسلمان واقعى كه در جهاد فى سبيلالله جام شهادت نوشيد، واقف گشته و بدانند برخلاف متظاهرين به دين و رياكاران ماسكدار، مردان از جانگذشته و فداكارى نيز در جهان هستند كه سر در كف نهاده و براى اعتلاى پرچم مقدس مذهب اسلام جان و سر نثار مىكنند».[11]
نواب در آخرین بازجویی خود از ارتباطش با جمعیت «منتدی النشر» در عراق و «شبان المسلمین» و «اخوان المسلمین» در مصر، شعبان «اخوان» در شام و عراق، و «جمعیت العلماء» در شام سخن گفت. همانطور که گفته شد برخی از اخوانی ها مانند کامل شریف از اخوانی های اردن، با شنیددن خبر حکم اعدام وی در صدد تلاش برای نجاتش بودند که وی را حتی پیش از موعد ده روزۀ فرجام خواهی اعدام کردند.[12] از این رو، بسیاری ازمحققان معتقدند که نواب صفوی پیش ازآنکه وامدار جریان مشروعه خواه در نهضت مشروطه و کسانی چون شیخ فضل الله نوری باشد، به گرایش پهناورتری تعلق داشت که از مصر و جنبش اخوان المسلمین مایه می گرفت و بعدها سلفی گری، اصول گرایی و بنیادگرایی نام گرفت. حضرت آیت الله خامنه ای، که نخستین بار، نواب، جرقۀ انقلابی گری را در ذهن او شعله ور ساخت، صراحتاً به این موضوع اشاره می کند:
سؤال: یک سؤالی الان به ذهن من خطور کرد خواستم آن را هم از حضرتعالی [آیت الله خامنه ای] سؤال بکنم. سؤالم این بود که ایشان [نواب] اندیشهاش و شخصیتش در حرکت اخوانالمسلمین و ساختار فکری اخوانالمسلمین تا چه میزان بود، با توجه به سفرهایی که به منطقه کردند؟
پاسخ: ایشان تحت تأثیر اخوانالمسلمین بود یعنی حسن البناء روی ایشان اثر گذاشته بود و ایشان به نوبهی خودش روی دیگران [نیروهای انقلابی در ایران و ...] اثر گذاشته بود.[13]
همکاری میان اخوان المسلمین و فدائیان اسلام تا آن زمان بی سابقه بود و تا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چنین تعاملات گسترده ای بین نهضت های اسلامی شیعه و سنی دیده نشده بود. حمید عنایت درمقایسه ای که بین اخوان المسلمین و جمعیت فدائیان اسلام، انجام داده است، به رغم شمردن نقاط اشتراک، تفاوت را در دو چیز مـی داند: یکی این که بـه عقیدۀ او فدائیان اسلام هرگز جنبش تـوده ای نشدند و همواره گروهی از جان گذشته باقـی ماندند که خود را وقف پیگیری شـدید اهداف اسلامیشان ساخته بودند. دوم اینکه قهرمانی که در پایه حسن البناء، عقل سیاسی یـا در پایه سید قطب، بینش یـا در ابواعلی مودودی، فضل و دانش داشته باشد، [درنواب] پدید نیاورد. هـر چند کـه او می توانست سرسپردگی و وفاداری عظیمی در اطرافیانش ایجاد کند. مـرحوم عنایت از ایـن که گروه فدائیان اسلام، آثار و نظریات آشتی ناپذیر رقبای سنی خود را چاپ و نشرکرده اند را تحسین می کند.[14]
منابع:
[1] . جعفریان، رسول (1390)، جریان ها و سازمان های مذهبی - سیاسی ایران (از روی کارآمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی) سال های 1320 – 1357، تهران: خانه کتاب، ص 224.
[2] . محبی، نفیسه (1381)، فدائیان اسلام و انقلاب اسلامی، مجله حضور، ص 201.
[3] . برای نمونه، مقام معظم رهبری با معرفی «گروه فداییان اسلام مصداق جوانان با ایمان»، دربارۀ تأثیرگذاری نواب صفوی بر روی ایشان می فرمایند: «آن كسی كه در دورهی جوانی من خیلی روی من اثر گذاشت، در درجهی اوّل، مرحوم «نوّاب صفوی» بود. آن زمانی كه ایشان به مشهد آمد، حدوداً پانزده سالم بود. من بهشدّت تحت تأثیر شخصیت او قرار گرفتم و بعد هم كه از مشهد رفت، به فاصلهی چند ماه بعد، با وضع خیلی بدی شهیدش كردند. این هم تأثیر او را در ما بیشتر عمیق كرد. بعد هم امام روی من اثر گذاشتند ...» ؛ بیانات در دیدار جمعی از جوانان؛ 07/02/77.
[4]. www.khosroshahi.org/main/definitioncontent.php?UID=7561
[5] . امانالله شفایی، مقالۀ «جمعیت فدائیان اسلام و مسائل جهان اسلام»؛ لطفاً به آدرس زیر مراجعه فرمایید:
http://www.irdc.ir/fa/content/4945/default.aspx
[6] . بیژن جزنی در کتاب تاریخ ایران خود می نویسد: «نواب عقاید خود را از اخوان المسلمین تقلید کرده بود و حکومت شرعى اسلام را تبلیغ مى کرد. نواب شخصاً مردى صادق و پرهیزکار بود ...» جزنی، بیژن (1357)، تاریخ سی ساله ایران، بی جا، بی نا، ص 91.
[7] . جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی - سیاسی ایران، ص 438.
[8] .خوش نيت، سيد حسين (1360)، سيد مجتبي نواب صفوي، انديشه ها، مبارزات و شهادت او، تهران: منشور برادری، ص 131.
[9] . روزنامه اطلاعات (ضمیمه) ، ش ۲۰۷۱۴ ، ۴/۲/۱۳۷۵ ، ص ۲.
[10] . میرعلی، محمدعلی (1385)، وحدت اسلامی از دیدگاه اخوان المسلمین، مطالعات انقلاب اسلامی، ص 52.
[11]. http://www.khosroshahi.org/main/definitioncontent.php?Page=&UID=7561&PageNum=2&v
[12] . جعفریان، جریان ها و سازمان های مذهبی - سیاسی ایران، ص 235.
[13]. [xiii]. farsi.khamenei.ir/search-result?q=فلسطین&nt=99,101
[14]. عنایت، حمید (1392)، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمۀ بهاءالدرین خرمشاهی، تهران: نشر خوارزمی، صص 169-170.