بررسی فرصت نقش عرفان وتصوف در وحدت و تقریب اکراد / بخش اول
ماموستا دکتر رحمن غریبی، محقق، پژوهشگر و معاون فرهنگی هنری مساجد کردستان یادداشتی با عنوان «بررسی فرصت نقش عرفان وتصوف در وحدت و تقریب اکراد نوشته که درادامه آمده است:
اشتراک گذاری :
عوامل تأثیرگذار در گرایش گروههایی از کردها به پذیرش مذهب تشیع اثناعشری، تأسیس پلی بزرگ به نام «تصوف و طریقت»، میان مذهب شافعی و این مذهب، در چند قرن اخیر در کردستان بود؛ یعنی همان امری که ورود مردم ایران به تشیع را در زمان شاهاسماعیل صفوی(907ـ920ق) تسهیل کرده بود. در فضای کردستان زیر سلطه آداب و مناسک طریقتهای صوفیه، مظاهر و عقاید اهلسنت و تشیع به هم تنیده شده؛ به نحوی که تشخیص و تمییز اصول مذهبی هر کدام بسیار مشکل بود.
گسترش اصول تصوف و طریقت در میان کردها، برای چندین قرن - تا اواخر دولت پهلوی- آنچنان تعمیق یافت که تقریباً تمامی کردها از باسواد و بیسواد، به نحوی در دایره یکی از این طریقتها قرار گرفتند و به تمامی مظاهر و عقایدی که بسیار به تشیع نزدیک بود، اعتقادی تمام داشتند. بنابراین در این زمان، اختلاف مذهبی میان کردهای شافعی و شیعی چنان نمود نداشت و تغییر مذهب فرد یا قبیلهای بهدلایل همجواری و کوچ به مناطق شیعهنشین یا سنینشین به آسانی دیده میشد.
یکی دیگر از عوامل مهم در تغییر مذهب کردها و گرایش آنها به تشیع، مهاجرت افراد و طوایفی از ایشان از نواحی مرکزی کردنشین، به مناطق دیگر بود. این عامل مهم، در گرایشهای مذهبی کردها، بیشتر در ایران محسوس بود؛ زیرا کردهای مقیم عثمانی، بهدلیل هممذهببودن با ترکها و عربهای قلمرو خلافت، بیشتر از آن که مذهبشان در مهاجرت به مناطق ترکنشین یا عربنشین تحت تأثیر قرار گیرد، گویش، فرهنگ، پوشش و آداب و رسومشان از این عامل متأثر میگشت؛ زیرا جابهجا شدن طوایف کرد سنیمذهب در مناطقی که مردم آن نیز بر این مذهب بودند، تنشی از جهت آیینی و دینی ایجاد نمیکرد و هیچ دلیلی برای تغییر مذهب کردها در محیط جغرافیایی جدید باقی نمیماند. اما در خصوص مهاجرت و تبعید طوایف کرد به مناطق شیعهنشین ایران، وضع کاملاً فرق میکرد. این کردها با مهاجرت به نواحی شیعهنشین، علاوه بر متأثر شدن فرهنگ و زبانشان، تحت تأثیر محیط و همسایگان جدید خود، از جهت مذهبی نیز به تشیع گرایش یافته، شیعهمذهب میشدند.
مروری برتاریخ نقش تصوف وعرفان در ایران
با ورود مغولان به ایران، رخداد جدیدی واقع شد و آن افزایش گرایش مردم عامه به پذیرش تصوف بود. بیشک این رخداد، نتیجه مستقیم ظلم، قتل و غارتهای مکرر و بیحساب مغولان و ناتوانی ایرانیان در مقابله با آنان بود (ترکمنی آذر، 1385، ص294ـ295). روشن است که تصوف ابتدا در دل تسنن پدید آمد، اما در جریان تأثیرگذاری تصوف بر تشیع در قرنهای هفتم تا دهم هجری، اندکاندک مبانی نظری تصوف به مجموعه معارف شیعه افزوده شد (شاهمرادی و منتظرالقائم، 1392، ص63). مشترک بودن الگوها، نمادها و مظاهر، نقاط اشتراکی بود که سبب میشد تصوف در تشیع اثر بگذارد (جعفریان، 1388، ص761).
از این میان، برخی از طریقتهای تصوف همچون «کبرویه» که شیخ نجمالدین کبرا مؤسس آن بود، در نزدیک کردن چارچوب مبانی فکری تصوف به تشیع بسیار تأثیرگذار بودند؛ به گونهای که برخی معتقدند، گذار تدریجی و نامحسوس از تسنن به تشیع، نخستین بار در این طریقت ظاهر شد (فراهانیمنفرد، 1388، ص33ـ34). این گونه بود که از عهد ایلخانان، تصوف به تشیع نزدیک شد. مزاوی در این باره میگوید:
طریقتهای تصوف و غلات، نقش و شمایلی از تشیع را گرفتند و آن را در کسوت نوعی اسلام مردمی برای اهداف خود مورد استفاده قرار دادند. (مزاوی، 1363، ص94)
چندی بعد در دوران تیموری، افکار و عقاید تشیع در نتیجه همخوانی آنها با مظاهر و نمادهای تصوف طریقتی، آنچنان در اعماق جامعه مردمی و درباری ریشه دوانده که در این برهه از زمان، تعیین چارچوب فکری و عقیدتی پیروان مذاهب اسلامی، حتی در مورد درباریان، شاهزادگان، شاهان، حاکمان و امرای درباری، لشکری و دیوانی بسیار سخت بود (ترکمنیآذر، 1385، ص320). تصوف در این دوره، بسان پلی میان تسنن و تشیع درآمد و به دلایل بسیاری، زمینه را برای گسترش تشیع در میان مردم آماده ساخت (Nasr, 1974, P.272). به دلیل همین قرابتهای فراوان میان طریقتهای صوفیه و عقاید تشیع بود که هانری کربن میگوید:
تشیع واقعی همان تصوف است و به نحو متقابل، تصوف اصیل و راستین چیزی جز تشیع نتواند بود. (کربن، 1337، ص64ـ63)
طریقتهای رایج در این زمان، برای مدتها به ظاهر بر مذهب اهل تسنن باقی ماندند و بر اثر گذشت زمان و رواج بسیاری از نمادهای شیعی در بین آنها، برخی از این طریقتها رسماً اعلام تشیع کردند و شیعه شدند (دفتری، 1375، ص525). به عبارت دیگر، تصوف که در ابتدا از تسنن آغاز شده بود، سرانجام بخش عمده آن در ایران به تشیع روی آورد، بهطوری که چنین سیری را اغلب در گرایشهای طریقتهای صوفیانه قرن هفتم تا دهم هجری، در غالب سرزمینهای اسلامی اعم از شامات، آسیای صغیر و بهخصوص ایران و هند مشاهده میکنیم (شاهمرادی و منتظرالقائم، 1392، ص63). حتی فرقههایی که کوشیدند رنگ تسنن را در خود همچنان حفظ کنند، در بسیاری از دیدگاههای خویش، رنگ تعصب و خشک سنیگری را از دست داده، تسلیم برخی از الگوهای شخصیتی شیعه شدند (جعفریان، 1370، ص76).
این روند در میان کردها تا اواخر دوران پهلوی کاملاً دیده میشد؛ زیرا تمسک کردها به طریقتهای رایج در کردستان، تبعیت آنان از مذهب امام شافعی را به اموری بسیار ساده و ظاهری چون تکفّف در نماز و کیفیت انجامدادن وضو و اذان تنزل داد و در اصول عقیدتی، قرابتهای فراوانی با تشیع داشتند و اختلاف چندانی با تشیع احساس نمیکردند. داستان انتشار عقاید غلوگرایانه در کردستان در عهد ایلخانان و ترکمانان جانشین ایشان، ناشی از همین امر بود؛ یعنی گونهای تشیع با پوستهای نازک از تسنن صوفیانه که طریقتهای متعدد تصوف، مروج و مبلغ آن بودند.
از این رو، مارشال هاجسون آن را «تشیع طریقتی» نام نهاده و کلود کاهن به این فرایند عجیب، عنوان «شیعی شدن تسنن» - در مقابل تبلیغات تشیع به وسیله هریک از مذاهب و مکتبهای خاص آن - داده است (دفتری، 1389، ص223)، برخی دیگر از پژوهشگران، این جریان را «تشیع صوفیانه» نامیدهاند. (جعفریان، 1388، ص762)
بستری که در دوران سلطه ایلخانان و ترکمانان جانشین آنان شکل گرفته بود، تحول مذهبی مردم و طوایفی از تسنن به تشیع را آسان کرد. بهدلیل گستردگی دامنه تمسک کردها به طریقتهای صوفیانه در این دوران، کردستان محلی مناسب برای وقوع این امر بود. اما به بار نشستن و نتیجه دادن این روند، به دلیل سلطه خلافت متعصب عثمانی بر سهچهارم مناطق کردنشین، در اوایل قرن دهم هجری و ترس حاکمان عثمانی از نفوذ تشیع به کردستان، مختل شد. بنابراین جریان گسترش افکار و عقاید شیعی در میان کردها متوقف گردید و تمسک دوباره کردها به مذهب شافعی را در پی داشت.
در حقیقت، تحول و فرایند گفتهشده (تشیع صوفیانه) که در نهایت، زمینهساز پذیرش عمومی تشیع در جامعه ایران گردید، در عهد قراقویونلوها به دوران اوج خود رسید. از همین رهگذر، میتوان دلیل دیدگاههای گوناگون و گاه متناقض پژوهشگران درباره مذهب قراقویونلوها را تبیین کرد؛ زیرا تبعیت حاکمان آنان از آیین و مذهبی که میتوان آن را «تصوف طریقتی» یا «تشیع صوفیانه» نامید، کار پژوهشگران برای تشخیص گرایشهای مذهبی آنان را مشکل کرده است. بنابراین عدهای مذهب این خاندان را اهلسنت (حسنزاده، 1386، ص49)، گروهی تشیع (شوشتری، 1354، ص370 و 582؛ جاف، 2008، ج2، ص415) و برخی دیگر، آنان را در دایره غلات تشخیص دادهاند (مینورسکی، 1351، ص160؛ میرجعفری، 1384، ص275).
این امر را چنین باید توجیه کرد که قراقویونلوها در ظاهر اهلسنت بودند که تمسک شدیدی به طریقتهای صوفیانه داشتند و در زیر چتر این طریقتها، به مظاهر و نمادهای عقیدتی بسیاری از افکار شیعیان و غلات، کاملاً معتقد بودند و به آنها عمل میکردند؛ زیرا این نوع عقیده طریقتی، به سبب فرایند شکلگیری خود، دارای عناصری از مذهب اهلسنت، تشیع امامی، نمادها و مظاهری از تفکرات صوفیان و همچنین پارهای از عقاید تشیع غالیانه است (جعفریان، 1388، ص760ـ766). همین ویژگی خاص را در مورد امارتهای کردنشین این دوران میتوان آشکارا دید؛ زیرا پژوهشگران درباره گرایشهای مذهبی حکومتگران کرد اردلان (نوری و همکاران، 1390، ص173ـ175؛ هادیان، 1389، ص44ـ50) خاندان کرد دُنبلی (میرجعفری و هادیان، 1388، ص3ـ4) و خاندانهای دیگر کرد در این عهد، سردرگمند و با بررسی قراین مختلف، گرایشهای مذهبی ایشان را اهلسنت، اهل حق، ایزدی، تشیع و سایر فرق غلات نوشتهاند؛ غافل از این که کردها در این دوران، در ظاهر اهلسنت بودند که تمسکی بسیار شدید به اهلبیت: و گرایش به عقاید صوفیانه داشتند و در زیر چتر فراگیر این طریقتها، به عناصر گوناگونی از عقاید تشیع و غلات، کاملاً معتقد بودند و به آنها عمل میکردند. این فرایند را هنوز هم در میان پیروان طریقتهای نقشبندی و قادری رایج در کردستان میتوان مشاهده کرد؛ زیرا این گروه از کردها، در عین این که خود را اهلسنت میدانند، در توسل و تمسک به اولیا و زیارت قبور و سایر نمادها و مظاهر آیینی دیگر که در این بخش بهطور مفصل بدان پرداخته میشود، اشتراکات بسیاری با شیعیان و غلات دارند.
نقش طریقتهای صوفیه در گرایشهای مذهبی کردها
صوفیان قلمروهای مختلف، پیرو مذاهب مختلف هستند؛ مثلاً نقشبندیانی که در هندوستان، افغانستان و آسیای مرکزی زندگی میکنند، پیرو مذهب حنفی و در مناطق کردنشین ایران، عراق و ترکیه، شافعی و در قسمتهای دیگر ایران، پیروان طریقت نقشبندیه شیعهمذهبند. همین امر در مورد پیروان طریقت قادریه در عراق صادق است که در میانشان شافعی، حنفی و شیعی وجود دارد. این صوفیان، پایبند عبادات و رسوم مذاهب فقهی نبودند، ولی در هر ناحیهای، بر مذهب مردم آن سرزمین تظاهر میکردند و اغلب آنها باطناً اعتقادی به رسوم و آداب فقهی مشخصی نداشتند. (تاجبخش، 1381، ص197). این افراد با سفر به کشورها و نواحی دوردست، خیلی زود خود را با مذاهب فقهی رایج در آنها، سازگار میکردند و فارغ از اختلافات فقهی و مذهبی، تمام تلاش خود را در گسترش طریقت صرف مینمودند. به همین علت، گستردگی مذاهب فقهی در زیر چتر این طریقتها متنوع است.
صوفیان مسلمانانی به ظاهر دیندار بودند که مجبور نبودند قرآن بیاموزند و از رهنمودهای کلامی آن باخبر باشند و یا این که مفاهیم فقهی آن را آموخته، در زندگی روزمره خود بهکار بندند و اعمال مذهبی خویش را بر مبنای اصول و عقاید برگرفته از قرآن انجام دهند. آنان تبعیت کامل و چشمبسته از شیخ طریقت و انجامدادن پارهای حرکات موزون و تکرار اوراد و اذکاری جمعی، زیر نظر پیر و مرشد خویش را برای تقرب به خداوند کافی دانسته، آن را به چشم نهایت دینداری فرد مسلمان مینگریستند. ایشان درک اسلام از متون دینی را شایسته مقام شیخ طریقت میدانستند و وظیفه خود را تبعیت از وی اعلام میکردند. بنابراین پذیرش اصول طریقتهای صوفیه بهسرعت جانشین اسلام فقاهتی در میان تودههای مردم کرد شد که با روحیه ایشان و عقاید و آداب و رسوم کهن آنان سازگار بود (بطاطو، 2003، ص63؛ Bois, 1966, P.92). اختلاف طریقتهای صوفیانه نیز در اجرای مراسم و برنامههای طریقتی بود؛ نه در اساس عقیدتی این طریقتها؛ زیرا هدف همه آنها تبعیت کامل از شیخ طریقت در اجرای مراسم خاص مریدی و مرشدی و انجامدادن حرکات مخصوص در تکایا و خانقاهها برای ایجاد حس از خودبیخود شدن و بریدن از دنیا در میان مریدان بود و در هر طریقت، به سبک و سیاقی مخصوص انجام میگرفت. بنابراین در این فضا، اصل بر انتخاب طریقت بود نه انتخاب مذهب، و اختلافات مذهبی و فقهی زیر چتر طریقتهای صوفیه رایج در کردستان، بسیار کمرنگ بود و به ندرت به چشم میآمد. (Bois, 1966, P.93)
با توجه به مطالب گفته شده، تسامح موجود در طریقتهای صوفیه نسبت به مذاهب متنوع اسلامی، یکی از عوامل مؤثر در نزدیکی کردها به افکار و عقاید شیعی بود؛ زیرا طریقتهای موجود در کردستان، پلی بزرگ میان مذهب شافعی و تشیع اثناعشری ایجاد کردند، آنچنان که تحول مذهبی برخی از طوایف و کردها از تسنن به تشیع را آسان نمودند؛ یعنی همان امری که ورود مردم ایران را به تشیع در زمان شاهاسماعیل صفوی (907ـ920ق) ممکن کرده بود.
(Nasr, 1974, P.274)
در این فضا، مظاهر و عقاید اهلسنت و تشیع به هم تنیده شد، به نحوی که تشخیص و تمییز اصول مذهبی هر کدام بسیار مشکل بود. گسترش اصول تصوف و طریقت در میان کردها برای چندین قرن - تا اواخر دولت پهلوی - آنچنان تعمیق یافت که تقریباً تمامی کردها از باسواد و بیسواد، به نحوی در دایره یکی از این طریقتها قرار گرفتند و به تمامی مظاهر و عقایدی که بسیار به تشیع نزدیک بود، اعتقادی تمام داشتند و تنها ممیزهای که در اعمال مذهبی آنها با تشیع باقی مانده بود، به تکفف در نماز و کیفیت انجامدادن وضو و اذان خلاصه میشد. بنابراین در این گستره، اختلاف مذهبی میان کردهای شافعی و شیعی چنان نمود نداشت و تغییر مذهب فرد یا قبیله، بهدلایل همجواری و یا کوچ به مناطق شیعهنشین یا سنینشین به آسانی دیده میشد. هرچند به دلیل جاذبههای حمایت دولتهای رسمی در ایران، این موازنه اغلب به نفع گسترش تشیع در مناطق کردنشین ایران بود. (حسینی، 1392، ص5ـ6)
شیوخ صوفیه با جلب سران عشایر و تعیین خلفا و جانشینان خود در نقاط مختلف کردستان، مناطق کردنشین را بسان شبکهای متصل به هم درآوردند که در ظاهر، همه کردها در دایره این شبکه قرار میگرفتند، اما در باطن این شبکه و زیر چتر تصوف و طریقت، کردهای شافعی، شیعه، اهل حق، علوی و سایر فرق موجود در کردستان، هر کدام از پیر و دلیل خود پیروی کرده، بنابر احکام فقهی آیین خود عمل میکردند. اما در این که هریک از کردها در دایره طریقتی خاص قرار میگرفتند، با هم مشترک بودند (احمد، 2009، ص142). کردها در تعامل با هم، بیش از آن که اختلافات میان مذاهب شافعی، شیعی، علوی، اهل حق و دیگر فرق موجود در کردستان را اختلاف مذهبی و فرقهای بدانند، آن را نوعی اختلاف طریقتی به شمار میآوردند؛ بنابراین اختلاف دینی آنچنانی با هم احساس نمیکردند؛ زیرا خانوادهها و طوایف کرد شافعی، شیعی، علوی و یا اهل حق، خود نیز هر کدام پیرو و مرید پیری خاص بودند و از طریقتی ویژه تبعیت میکردند.
کردها عادت دارند امور دینی و عقیدتی خود را به افراد روحانی بسپارند و خود بهطور کامل از وی پیروی کنند. آنها همین کار را تا حدی در مورد امور دنیایی خود نیز انجام میدهند. بنابراین کسانی به نام «سید»، «شیخ»، «پیر» و «ملا»، عهدهدار امور دینی بودند و رؤسای عشایر، با عناوینی مانند «آغا»، «بیگ»، «خان» و... نیز امور دنیایی کردها را بر عهده داشتند. (شاملیوف، 1997، ص64؛ احمد، 2009، ص113). لذا این ویژگی کردها نیز به مشایخ طریقتی کمک میکرد تا دامنه نفوذ و سلطه خود را بر دورترین نقاط نواحی کردستان گسترش دهند.
اگرچه علمای دینی، طریقتهای صوفیه را تأیید نکردند، اما تودههای مردم کرد بهطور گسترده، آغوش خود را برای گسترش فرق صوفیه در کردستان باز کردند (نیکیتین، 2001، ص331)، این وضع در مناطق کردنشین آنچنان در حال رشد بود که در نیمه اول قرن بیستم میلادی، تعداد تکایا و خانقاههای صوفیان در شهرهای کردنشین، با مساجد برابری میکرد و یا حتی از آنها بیشتر بود (مظهراحمد، 1978، ص35؛ هاوری باخه وان، 2003، ص249 و 275). شیوخ طریقت، مساجد را نیز زیر سلطه داشتند و اداره امور آنها را نیز بهدست گرفتند. عالمان دینی موجود در میان کردها چه بسا صاحب علم و فضیلت بودند و توانایی اقناع و جلب مردم را بهسوی احکام اسلامی داشتند؛ اما این روش در مقایسه با روش شیوخ طریقت ناچیز بود که با سرعت بر اذهان هزاران نفر از تودههای مردم کرد چیره میشدند. (الدملوجی، 1949، ص305)