سیاست استعماری در آمریکا نهادینه است/بایدن ناجی آرمان فلسطین نیست
یک تحلیلگر فلسطینی در یادداشتی با اشاره به نهادینه بودن سیاست استعماری در آمریکا مینویسد که این حق فلسطینیها است که با کنار رفتن ترامپ از قدرت نفس راحتی بکشند اما این به معنای آن نیست که بایدن ناجی آرمان فلسطین خواهد بود.
اشتراک گذاری :
به گزارش حوزه بین الملل خبرگزاری تقریب، هرچند اعلام پیروزی «جو بایدن» در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا موجب کنار گذاشته شدن «دونالد ترامپ» که تصمیمات تکاندهنده و دردناکی علیه فلسطینیها در دوره ریاستجمهوریاش اتخاذ کرده بود، شد اما اغلب تحلیلگران، ناظران سیاسی و حتی مقامات فلسطینی و صهیونیستی معتقدند که انتخاب بایدن نیز تغییر زیادی در موضع سیاسی آمریکا در قبال مسأله فلسطین ایجاد نخواهد کرد و فارغ از اینکه چه کسی رئیسجمهور آمریکا باشد، حمایت واشنگتن از تلآویو ادامه مییابد.
ترامپ در دوره چهار ساله ریاستجمهوری خود اقداماتی را در قبال مسأله فلسطین اجرایی کرد که برای فلسطینیها بسیار گران تمام شد از جمله این اقدامات طرح موسوم به «معامله قرن»، انتقال سفارت آمریکا به قدس اشغالی و سریال عادیسازی روابط برخی کشورها با رژیم صهیونیستی است. اقداماتی که بایدن نه میتواند و نه میخواهد که از آنها عقبنشینی کند زیرا راهبردهای اصلی سیاست داخلی و خارجی آمریکا ثابت و نهادینه است.
در چنین شرایطی درست است که این حق فلسطینیها است که با کنار رفتن ترامپ، نفس راحتی بکشند اما ضرورتا چنین امری به معنای آن نیست که بایدن میتوان همپیمان منصفی برای فلسطینیها و عربهای مخالف ترامپ باشد زیرا همانگونه که «یورام اتینگر» عضو ارشد پیشین سفارت رژیم صهیونیستی در آمریکا و مسئول سابق امور کنگره در این سفارتخانه میگوید، اسرائیل در واقع آزمایشگاه نظامی آمریکا است و دو طرف دارای همکاری نظامی هستند و رژیم صهیونیستی میزبان بیش از ۲۰۰ شرکت سرمایهگذار آمریکایی است لذا بایدن دلیلی برای قربانی کردن این امور نمیبیند که اگر چنین کند در واقع به منافع ملی کشور خود آسیب زده است.
«سلیمان أبو ارشید» نویسنده و تحلیلگر فلسطینی در یادداشتی با همین محور نوشت: احتمالا با رفتن ترامپ و دولت صهیونیستی او از پامپئو گرفته تا کوشنر، فریدمن و سایر رهبران طرح خاتمه دادن به قضیه فلسطین تحت عنوان «معامله قرن» و عقبنشینی حاکمیت کنونی اسرائیل بر سراسر فلسطین از بحر تا نهر و توسعه سیطره آن بر منطقه عربی از اقیانوس آرام گرفته تا خلیج [فارس]، جهان و به ویژه ما فلسطینیها نفس راحتی بکشیم.
در این یادداشت که در وبگاه عرب 48 منتشر شد، آمده است: اما با بررسی کلیدواژگانی که ذکر کردم، متوجه میشویم که ما عربها و فلسطینیها از آغاز اجرای پروژه استعمار صهیونیستی در فلسطین به شیوههای مختلفی به آن واکنش نشان دادهایم اما در کل آن را یک پایگاه امپریالیستی پیشرفته و نوک پیکان کنترل غرب بر منطقه عربی و مردم و سرنوشت آن محسوب کردهایم.
نویسنده معتقد است که از این نظر، طرح معامله قرن ترامپ در واقع ویرایش جدیدی از یک پروژه و طرح قدیمی موجود و تاثیرگذار است که حتی یک روز نیز در اجرای نقشی که به آن محول شده بود و پیشروی در مسیر تحقق اهدافش با وجود موانع بزرگ و متعدد فراروی آن متوقف نشده است. تنها گاهی حرکت این پروژه کند شده زیرا از بین بردن آن نیازمند تلاشهای زیادی است و گاهی نیز تنها به دلیل اطمینان از پیشرفت سریع آن و نزدیک شدن به اهداف نهایی، مسیر آهستهتری را طی کرده است.
ابوارشید در ادامه مینویسد: این یک واقعیت است. طرح ترامپ که در مرحله بیسابقهای از ضعف و سستی عربی و فلسطینی طرح شد، باز ترسیمی بر طرح استعماری و نقشی که به اسرائیل به عنوان بازوی ضربتی و پایگاه پیشرو کشورهای استعمارگر و در رأس آنها آمریکا واگذار شده بود، است.
نگارنده معتقد است که کاملا طبیعی بود، این طرح برخی از دستاوردهای فلسطینی و عربی را که در بهترین مرحله درگیری با پروژه استعمار صهیونیستی حاصل شده بود مانند تکیه بر راه حل دو دولتی برگرفته از اصل زمین در مقابل صلح و نیز طرح ابتکاری عربی مبتنی بر اصل زمین در مقابل عادیسازی از بین ببرد و بار دیگر صلح و عادیسازی روابط را با توسل به زور و تکیه به اصل واقعیت حاصل شده و توازن قوا تحمیل کند.
وی تاکید میکند: از این نظر، کسانی که به بایدن امید بستهاند، اشتباه میکنند زیرا چرخها به عقب نمیچرخند. به این معنا که بایدن نمیتواند سفارت آمریکا را به تل آویو بازگرداند یا به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت واحد اسرائیل را پس بگیرد یا حاکمیت اسرائیل بر جولان و مشروعیتبخشی به شهرکسازی و بسیاری دیگر از اقدامات سیاسی اجرا شده از سوی ترامپ در این مسیر را ملغی کند. ضمن اینکه وی تمایلی نیز به این کار نخواهد داشت. او کسی است که به عنوان یکی از اعضای کنگره به این امر رأی داده و با انتقال سفارت آمریکا به قدس که از سال 1995 مسکوت گذاشته شده بود، موافقت کرده است.
نویسنده در ادامه تاکید میکند که بایدن نیز موافق رویکرد استعماری آمریکا مبنی بر تقویت نقش اسرائیل و جایگاه آن در منطقه است.
وی در ادامه با تاکید بر اینکه قدس قلب تپنده سرزمین فلسطین و پایه حقایق تاریخی متعدد در آن است مینویسد: کسی که معتقد است که اجرای راهحل دودولتی بدون قدس میسر است و میتوان بدون قدس به مذاکرات ادامه داد، هیچ اطلاعی از جغرافیای فلسطین ندارد زیرا این شهر، شرق و غرب کرانه باختری و شمال و جنوب آن را از هم جدا میسازد و مساحت مورد نظر اسرائیل برای این شهر معادل یک سوم کرانه باختری است که شامل منطقه غور اردن که در معامله قرن از آن سخن به میان آمده نیز میشود.
این تحلیلگر فلسطینی در پایان اینگونه نتیجهگیری میکند: «پیروزی بایدن بحران روند اوسلو را که به بنبست رسیده بود را تعمیق خواهد کرد و سهمی در حل و فصل آن نخواهد داشت زیرا ازسرگیری مذاکرات بدون قدس و اصل راهحل دولتی، حامیان آن را که طی ۲۶ سال مذاکرات بیهوده که نه به قدس ختم شد و نه تشکیل کشور فلسطینی، از دور خارج میکند.
در این راستا، توجه به مقایسهای که یکی از نویسندگان اسرائیلی میان نتانیاهو - که مخالف توافقنامه اسلو بود و به شهرکسازی مشتاق بود - و «اسحاق رابین» که خود از عاملان امضای توافق اسلو بود اما در مقابل میلیاردها شیکل در خیابانهای کرانه باختری در مسیر افزایش چندبرابری شهرکهای صهیونیستنشین سرمایهگذاری کرد، کاملا صحیح و به جا است.
آنچه که در این میان مشخص میشود این است که جان تازهای که شهرکسازی در سایه توافقنامه اسلو گرفت پس از آنکه به این توافق امنیت و مشروعیت لازم داده شد، بیسابقه بود. با توجه به این امر، ما تفاوتی میان روند اسلو و طرح ترامپ نمیبینیم زیرا هر دو نابودی آرمان فلسطین را با خود به همراه دارند.»