در میانه درگیری شدید جاری در سرزمین فلسطین و اطراف آن، هر از گاهی اختلالاتی در درک ماهیت دشمنی که ملتهای منطقه، بهویژه ملت فلسطین، با آن روبهرو هستند، پدید میآید.
به گزارش حوزه استان های خبرگزاری تقریب، متن یادداشت به شرح زیر است: در میانه درگیری شدید جاری در سرزمین فلسطین و اطراف آن، هر از گاهی اختلالاتی در درک ماهیت دشمنی که ملتهای منطقه، بهویژه ملت فلسطین، با آن روبهرو هستند، پدید میآید. طبیعتاً، این اختلال مفهومی همواره به سردرگمی و انحراف در سیاستها منجر میشود یا به ترویج اندیشههای گمراهکنندهای میانجامد که ضعف در مقابله با چالشها را توجیه میکنند. برای اینکه دیدگاه راهبردی در میان واکنشهای تاکتیکی و هیجانات گذرا و موقت از بین نرود، ضروری است که اصول اساسی زیر برای درک رفتار رهبران “اسرائیل” و جنبش صهیونیسم بهطور کلی روشن گردد:
۱. اسرائیل یک پروژه استعماری است
اسرائیل نتیجه یک طرح استعماری- اشغالگرانه است که بر پایه باورهای تلمودی شکل گرفته است. این ایدئولوژی بر این اساس است که فلسطین و بخشهایی از کشورهای همسایه متعلق به “اسرائیل” بزرگ است و جایی برای فلسطینیان و دیگر ملتها در آن وجود ندارد. این اندیشه، پایه تمام سیاستهای “اسرائیل” است.
۲. تغییرات تاکتیکی اما پایبندی به هدف اصلی
“اسرائیل” و صهیونیسم بر اساس موازنه قدرت عمل میکنند و در صورت نیاز، توافقات موقتی مانند معاهدات صلح را میپذیرند. اما این توافقات هرگز هدف نهایی یعنی تسلط کامل را از بین نمیبرد، بلکه وسیلهای برای رسیدن به آن است.
۳. پشتوانه استعماری غرب
از آغاز، پروژه صهیونیسم با حمایت قدرتهای استعماری مانند انگلیس و بعدها آمریکا پیش رفته است. بدون این حمایت، اجرای این طرح امکانپذیر نبود. صهیونیسم ابزار امپریالیسم برای سلطه بر منطقه، جلوگیری از وحدت و کنترل ثروتهای آن بوده است.
۴. از نقاب چپگرایی تا افراطیگری دینی
هرچند برخی جریانهای صهیونیستی در گذشته پوشش چپگرایی داشتند، اما ایدئولوژی اصلی آن مذهبی و افراطی بوده است. امروزه احزاب مذهبی تندرو تأثیر زیادی بر سیاستهای “اسرائیل”، شهرکسازی و سیاستهای نظامی دارند.
۵. ماهیّت جهانی صهیونیسم
صهیونیسم یک جنبش محلی نیست، بلکه یک حرکت جهانی است که به دنبال بسیج یهودیان و گروههای حامی مانند اوانجلیکالهای آمریکا و انگلیس برای اعمال نفوذ در سیاستهای غربی است. لابیهای صهیونیستی نقش مهمی در انتخابات و سیاستهای ایالات متحده دارند.
6. فاشیسم در صهیونیسم معاصر
با تشدید منازعه، صهیونیسم به سمت فاشیسم سوق یافته است. جنایات جنگی، نسلکشی در غزه، پاکسازی نژادی فلسطینیان و تحریمهای دستهجمعی نمونههای بارزی از این تحول است. این روند همراستا با رشد راستگرایی افراطی در غرب است.
۷. توسعهطلبی و شهرکسازی، راهبرد دائمی
شهرکسازی در کرانه باختری و قدس، تکرار همان سیاستهایی است که در سال ۱۹۴۸ اجرا شد. این سیاست، بخشی از پروژه صهیونیستی برای تسلط بر کل منطقه است و محدود به فلسطین نیست.
۸. سرکوب همه اشکال مقاومت
صهیونیسم نهتنها مقاومت مسلحانه، بلکه هر نوع مخالفت، حتی مسالمتآمیز یا فکری را سرکوب میکند. از رسانهها و لابیهای جهانی برای تحریف واقعیت، شیطانی جلوه دادن فلسطینیان و حذف هرگونه حمایت از مقاومت فلسطین استفاده میشود.
توهم «راهحل میانه»
برخی جریانهای فلسطینی و منطقهای هنوز به راهحل میانه با صهیونیسم امید دارند، درحالیکه “اسرائیل” بارها ثابت کرده که چنین چیزی را نمیپذیرد. حتی توافق اسلو که برخی امید داشتند گامی به سوی حل بحران باشد، تنها فرصتی برای تقویت “اسرائیل” و تغییر موازنه قدرت به نفع آن شد.
همچنین تصور اینکه آمریکا میتواند میانجی بیطرفی در این درگیری باشد، اشتباه است. واشنگتن همواره حامی استراتژیک “اسرائیل” بوده و اختلافات گاهبهگاه بین آنها، تغییری در این واقعیت ایجاد نمیکند.
واقعبینی در این درگیری مستلزم کنار گذاشتن توهمات و پذیرش این حقیقت است که تنها راهحل، تغییر موازنه قدرت به نفع فلسطینیان و ملتهای منطقه است. پذیرش صهیونیسم بهعنوان یک نیروی استعماری-توسعهطلب، کلید درک واقعیتهای این منازعه و درگیری است.