با اين حال اگر كنفرانس را در ارتباط با اهداف تعيين شده براي آن مورد توجه قرار دهيم مي توان چند هدف اصلي براي آن در نظر گرفت :
١- كمك به حفظ امنيت در افغانستان
٢- كمك به ارزيابي اقتصادي و تقسيم متناسب كمك هاي بين المللي بين دولت كابل و مؤسسات غير دولتي غربي
٣- كمك به پيشبرد روند آشتي ملي
٤- تسهيل شرايط براي واگذاري حفظ امنيت به نيروهاي افغان و زمينه سازي براي خروج بخش هايي از نيروهاي ناتو و آمريكايي
٥- كسب مشروعيت براي دولت حامد كرزاي كه بدليل تقلب هاي گسترده در جريان انتخابات اخير به شدت زير سوال رفته است.
اهداف فرعي ديگري كه مي توان براي كنفرانس بين المللي كابل بر شمرد كه هر كدام در جايگاه خودشان مهم تلقي مي شوند. در اين جا قصد آن است كه از همه اجلاس كابل به يكي از مهم ترين موارد آن نظري كوتاه و بي طرفانه داشته باشيم و آن هم پيشبرد روند آشتي ملي است. روندی كه از سال ها قبل از دستور كار دولت كابل بوده ولي بدلايل متفاوتي تاكنون پيشرفت قابل توجهي نداشته است. به همين دليل دولت كرزاي تلاش كرد توجه جامعه جهاني را به روند آشتي ملي جلب كند و در كنفرانس قندهار به اين هدف به لحاظ تئوريك دست يافت منتها اين كه در صحنه عمل چگونه پيش خواهد رفت؟ بستگي به عوامل متعدد و متضادي دارد كه همه آنها در اختيار دولت كابل و يا نيروهاي درگير در جنگ افغانستان نيست. اهداف آشتي ملي تا حدي روشن، موانع آن نيز قابل شناسايي است ولي دورنماي آن و پي آمدهاي آن با ابهامات جدي روبرو است به ويژه از ديدگاه منافع ملي و ايدئولوژيك جمهوري اسلامي ايران اين گونه ابهامات جدي تر هم به نظر مي رسند. احتمالا به همين دليل بود كه اظهارات وزيرامور خارجه ايران در اجلاس كابل متفاوت تر از همه شركت كنندگان ديگر بود. مي توان اهداف روند آشتي ملي، موانع و پي آمدهاي احتمالي آن را چنين خلاصه كرد.
الف : اهداف
١- جلوگيري از شكست نظامي ناتو و آمريكا در افغانستان
٢- زمينه سازي براي حضور نظامي دائمي از طريق دست يابي به پايگاه نظامي
٣- جلوگيري از سقوط رولت كابل و پيروزي طالبان
ب: موانع در دو سطح
موانع داخلي:
١- تماميت خواهي ايدئولوژيك طالبان
٢- مخالفت نيروهاي شمال – جبهه ملي
٣- شروط ملا محمد عمر رهبر طالبان
٤- ذهنيت تاريخي قبائل پشتون از دخالت خارجي
٥- منافع مافياي مواد مخدر
موانع خارجي:
١- منافع همسايگان افغانستان و جهان عرب
٢- منافع روسيه، چين، هندوستان
ج: دورنماي روند آشتي ملي، راه حل ها
١- ادامه جنگ تا شكست قطعي نظامي يكي از طرف ها
٢- مصالحه ملي
د: شروط دست يابي به آشتي ملي
١- توافق داخلي
٢- توافق منطقه اي
٣- توافق بين المللي
ه: پي آمدهاي احتمالي آشتي ملي
١- تغيير قانون اساسي و فدرالي كردن افغانستان
٢- تجزيه قدرت و حفظ تماميت ارضي افغانستان
٣- تجزيه افغانستان
و: جمع بندي كلي با نگاه به منافع ملي ايران
روشن است كه به دليل پيچيدگي مساله افغانستان ديدگاه ها و برداشت هاي متفاوت و گاه كاملا متضادي وجود دارد. كه به نوبه خود قضاوت منصفانه را دشوارتر مي سازد. بنابراين ارزيابي ذيل تنها در سطح يك ارزيابي از ده ها نظر ديگر مي تواند تلقي شود.
الف : اهداف روند آشتي ملي
١- جلوگيري از شكست نظامي ناتو و ارتش آمريكا
در اين باره كه جنگ در افغانستان بين طالبان – القاعده و آمريكا – ناتو و دولت كابل به پيروزي هيچ كدام از طرف ها منتهي نشده است جاي بحث وجود ندارد. به رغم برتري مخالفان طالبان و القاعده به لحاظ مادي و قدرت تسليحاتي، طالبان با روي آوردن به جنگ نا متقارن با آينده اي نامشخص، قدرت مقاومت خود را نشان داده است، به طوري كه در حال حاضر نه تنها طالبان در آستانه شكست نظامي قرار نگرفته،بلكه باور آنها به پيروزي نهايي افزايش يافته است.
در جبهه مقابل نشانه هايي از تزلزل اراده و اين كه لااقل پيروزي نهايي در دسترس نيست و بزودي محقق نخواهد شد كاملا مشهود است، به ويژه آن گروه از فرماندهان نظامي آمريكا و ناتو كه مسئوليت مستقيم اداره جنگ را در افغانستان به عهده دارند اكنون با صراحت بيشتري از گذشته لا اقل مي پذيرند كه امكان پيروزي نظامي بر طالبان به سادگي و در مدت زماني قابل محاسبه اي وجود ندارد و جنگ طولاني مدتي را انتظار دارند. طالبان از حمايت بخش مهمي از قبايل پشتون در دو سوي خط مرزي"ديولاند" در افغانستان و پاكستان برخوردار شده است و تصور مي شود در جامعه پاكستان و برخي از كشورهاي عرب در ميان اهل سنت احساس همدردي با طالبان وجود دارد. قبايل پشتون به تنهايي در مناطق تحت نفوذ طالبان جمعيتي حدود چهل تا چهل و پنج ميليون نفر را شامل مي شوند. حتي اگر تصور شود كه در صد كوچكي از اين جمعيت از طالبان حمايت كند، تصور شكست قطعي نظامي آنها بوسيله ناتو – ارتش آمريكا و دولت كابل لااقل در كوتاه مدت دور از ذهن نخواهد بود.
در مقابل اين واقعيت مهم نيز وجود دارد كه آمادگي ذهني و رواني در ناتو و آمريكا نيز به وجود نيامده است كه شكست نظامي از طالبان را بپذيرد تا مثل نمونه اتحاد شوروي آماده خروج قطعي از افغانستان شوند. پي آمدهاي جهاني چنين پذيرش شكستي معادله رقابت آميز قدرت بين الملل را بر هم خواهد زد و ادعاي ابر قدرتي آمريكا را در عمل خنثي خواهد كرد و به چند قطبي شدن قدرت بين الملل خواهد انجاميد. از اين رو مي توان تصور كرد نه طالبان آمادگي پذيرش شكست را دارند و نه ناتو و آمريكا شكست نظامي را خواهند پذيرفت.
گذشته از اين در جهان غرب تقبل هزينه هاي جنگ افغانستان هنوز قابل حل است و كشورهاي درگير آماده پرداخت آن هستند. كنفرانس كابل تا حد زيادي اين واقعيت را نشان داد كه آمريكا و اتحاديه اروپا علي رغم دشواري هاي كه وجود دارد در تلاش براي رهايي از پذيرش شكست نظامي برآمده و به سادگي شكست از طالبان را نخواهند پذيرفت.
٢- زمينه سازي براي دست يابي به پايگاه دائمي نظامي
هر چند از قبل اين واقعيت روشن بوده است كه آمريكا و ناتو با اهداف استراتژيك تري از خود افغانستان وارد اين كشور شده اند و تنها انگيزه آنها در همان جنبه تبليغاتي نجات افغانستان از افراطي گرايي طالبان و القاعده خلاصه نمي شده است ولي بايد توجه داشت كه به لحاظ تاريخي نيز سابقه چنداني وجود ندارد كه آمريكا و ناتو وارد كشوري بشوند و بعد به طور كلي از آن خارج شوند. با گذشت زمان شكل عريان دخالت نظامي و اشغال، جاي خود را به دست يابي به پايگاه دائمي نظامي در شكل قانوني و با تصويب مجالس كشورها و دولت ها و پرداخت مال الاجاره توافق شده، داده است.
نمونه هاي آن بعد از جنگ جهاني دوم در سر تا سر جهان قابل رديابي است و از ژاپن و كره جنوبي در شرق آسيا تا آفريقا و آمريكاي لاتين هم اكنون وجود دارد. بنابراين اظهارات دبير كل ناتو بعد از اتمام اجلاس بين المللي كابل را كه به صراحت گفت "ناتو در افغانستان باقي مي ماند" مي بايد جدي تلقي كرد و گفت اين گونه اظهارات حاوي اين پيام روشن است كه آمريكا و ناتو بعد از پايان احتمالي جنگ در افغانستان چندين پايگاه نظامي نظير« بگرام» و « شنيدند» در شمال كابل و منطقه هرات را حفظ خواهند كرد . البته با توافق دولت و پارلمان افغانستان و پرداخت مال الاجاره توافق شده و مشخص.
٣- جلوگيري از قدرت گرفتن قهرآميز طالبان
هدف مهم ديگر اجلاس بين المللي كابل جلوگيري از تصرف قهرآميز قدرت در كابل است. طالبان هم اكنون نيز در بخش هاي مهمي از جنوب شرق افغانستان در عمل صاحب قدرت هستند. تفاوتي نمي كند كه كسي به آن اعتراف بكند يا نكند. طالبان به لحاظ ذهني بر اين باورند كه دير يا زود شرايط در افغانستان به سود آنها متحول خواهد شد و فشار جنگ و كشته شدن نظاميان آمريكايي و ناتو افكار عمومي در اروپا و آمريكا را عليه جنگ تحريك خواهد كرد و دولت هاي هوادار جنگ با شكست روبرو مي شوند و سرانجام زمينه خروج ارتش هاي آمريكا و ناتو از افغانستان فراهم خواهد شد. تا آن زمان طالبان به جنگ نامتقارن خود با تحميل حداكثر ممكن تلفات سربازان آمريكا و اروپا ادامه خواهد داد. آخرين فتواي ملامحمد عمر رهبر طالبان كه در آن بر قتل نظاميان خارجي و افغان هايي كه با آنها همكاري مي كنند، تأكيد كرده ، در همين راستا قابل تحليل است.
در هر حال قدرت گرفتن مجدد طالبان و پيروزي نظامي كه به تصرف قهرآميز قدرت در كابل منتهي گردد، مطلوب بخش مهمي از قوميت هاي غير پشتون به ويژه شمالي ها نيست و چنين امري مي تواند تنها جبهه جنگ را از شرق و جنوب افغانستان به شمال اين كشور انتقال دهد. احتمالي كه به هيچ عنوان منتفي نيست و در عمل مي تواند تنها بازيگران جنگ را مجددا عوض كند و به جاي مناطق تحت نفوذ قومي پشتون آن را به مناطق تحت نفوذ تاجيك، ازبك و هزاره شيعه مذهب منتقل كند. بنابراين به منظور جلوگيري از چنين تحول نامطلوبي است كه جنگ قدرت ايدئولوژيك شده به لحاظ قوميت هاي غير پشتون نيز به شدت مورد توجه آن ها است .
ب: موانع در داخل
١- تماميت خواهي طالبان
طالبان به لحاظ ايدئولوژيك تماميت خواه است و اين تماميت خواهي را از طريق مكتب ديوبندي توجيه شرعي مي كند. در عين حال واقعيت اين است كه تماميت خواهي طالبان با تماميت خواهي و ذهنيت تاريخي قبايل پشتون هم خواني دارد و برداشت آنها از اسلام با فرهنگ سنتي قومي پشتون ها كه از آن به نام « پشتونوالي» ياد مي شود تطابق دارد . طالبان، قدرت را از زاويه ايدئولوژيك بر مبناي خلافت اسلامي حق خود مي داند و پشتون به لحاظ ذهني نزديك به سيصد سال قدرت را در افغانستان، قطع نظر از رژيم هاي متنوع سلطنتي، جمهوري، چپ، ماركسيستي ، و جهادي – طالباني در دست داشته است. بنابراين موضوع قدرت در افغانستان مقوله اي پيچيده تر از آن است كه در ظاهر امر به نظر مي رسد. ذهنيت تماميت خواه ايدئولوژيك طالبان وقتي به ذهنيت تماميت خواه قوميت پشتون تركيب مي شود اين دو ذهنيت يكديگر را تقويت مي كنند نتيجه آن در هر حال عدم آمادگي پذيرش ساير قوميت ها و مذاهب در قدرت مي شود كه دخالت آنها را ناشي از شرايط تحميلي اشغال افغانستان به وسيله ناتو و آمريكا ارزيابي مي كنند. اين تا دولت حامد كرزاي با وجود گرايش نسبتا پر رنگ قوميت پشتون با حمايت جدي پشتون ها روبرو نشده است يك علت آن حضور مؤثر تاجيك ها، ازبك ها و هزاره هاي شيعه مذهب در قدرت كنوني در كابل است.
٢- مخالفت نيروهاي شمال
نيروهاي شمال عمدتا خاستگاه قوي در تاجيك، از بك، هزاره و ساير اقليت هاي قومي مي دارند كه به لحاظ تاريخي از سال ١٧٤٧ و شكل گيري قدرت پشتون در افغانستان به وسيله احمد شاه ابدالي يكي از فرماندهان ارتش نادرشاه افشار بعد از قتل وي همواره تحت تسلط پشتون بوده اند و اگر دو مقطع كوتاه زماني حكومت ٩ ماهه جبيب اله خان "بچه سقا" تاجيك در اواخر دهه بيست قرن بيستم و حكومت برهان الدين رباني تاجيك بعد از پيروزي جهاد در افغانستان را كه تماما در جنگ داخلي سپري كرد، استثنا فرض كنيم بقيه اين مدت پشتون ها قدرت مسلط در افغانستان بوده اند. اما حقيقت آن است كه جنگ و جهاد اقليت هاي قومي را صاحب قدرت كرد و آنها ديگر تحت هيچ شرايطي رضايت به بازگشت به موقعيت پايين تر گذشته نخواهند داد و براي تحقق چنين هدفي آماده به دست گرفتن سلاح جنگ شده اند. درست به همين دليل است كه مي توان گفت تصرف مجدد قهر آميز قدرت طالبان در كابل به جنگ پايان نخواهد داد. طرح دمكراسي پارلماني و ايجاد توازن قومي – مذهبي قدرت كه جبهه ملي به نمايندگي جبهه شمال پي گيري مي كند و حتي فدرالي كردن افغانستان به عنوان يك راه حل كه كساني نظير « پدرام » سياستگزار و شاعر مطرح مي كند مؤيد چنين برداشتي است. دكتر عبداله عبداله نامزد رياست جمهوري كه خود را پيروز انتخابات رياست جمهوري مي داند كه با تقلب و دست كاري نتايج آرا موقتا از قدرت حذف شده است و باعث شد كه دولت ضعيف و با مشروعيت پايين كرزاي شكل بگيرد، نماينده تفكر پارلماني و ليبرال افغانستان است كه ساختار قدرت را از طريق صندوق هاي راي و نه ذهنيت تاريخي قبايل پشتون و تماميت خواه ايدئولوژيك طالبان به عنوان را ه حلي نهايي صلح و ثبات افغانستان مي داند. راه حلي كه در آن هم قوميت ها، مذاهب و اقشار اجتماعي از جمله زنان صاحب حقوق مساوي در نظر گرفته مي شوند انديشه اي كه براي طالب پشتون جذابيت ندارد.
٣- شروط ملامحمد عمر رهبر طالبان
به طور خلاصه مي توان گفت شرط اصلي ملامحمد عمر براي پذيرش مذاكره با دولت حامد كرزاي جروج كامل ارتش هاي آمريكا و ناتو از افغانستان است، شرطي تا در حال حاضر پذيرش آن از طرف آمريكا و ناتو غير ممكن به نظر مي رسد. منتها اين كه آيا اين آخرين موضع رهبر طالبان است يا نه؟ ديدگاه ها يكسان نيست. به خصوص اگر شرايطي به وجود آيد كه نظاميان خارجي به طور مستيقيم در جنگ بين طالبان و ارتش و پليس ملي افغانستان دخالت نداشته باشنداين پرسش مطرح مي شود كه آيا ملامحمد عمر هم چنان شرط خروج خارجي ها از افغانستان را به عنوان شرطي اساسي و غير قابل گذشت مي داند يا نهحاضر به انعطاف در اين باره خواهد بود؟ اگر ملاك قضاوت را برداشت افراد نزديك به ملامحمدعمر در دوره قدرت طالبان نظير ملا ضعيف آخرين سفر طالبان در پاكستان و وكيل احمد متوكل وزير امور خارجه حكومت طالبان قرار دهيم كه هم اكنون در كابل حضور دارند آن گاه مي توان گفت حداقل دو جريان ميانه رو و افراطي در طالبان وجود دارد و جناح ميانه رو مصالحه حتي با حضور نظامي آمريكا و ناتو را تحت شرايط خاص خود مي تواند بپذيرد. در عين حال بايد توجه داشت كه طالب زمان قدرت در كابل و طالب امروز كاملا متفاوت است. طالب حذف شده از قدرت در كابل به وسيله آمريكا و ناتو كه نگاه كردن به تلويزيون را شرعا حرام مي دانست و تمامي ظواهر تمدن مادي عربي را رد مي كرد، امروز از ابزار مادي قدرت تصور روشن تري دارد و از اينترنت براي رساندن پيام رهبران خود بهره مي گيرد.
بنابراين اگر شخص ملاعمر محمد به دليل جزميت گرايي خاص خودش هم چنان بر شروط اصلي براي گشودن باب مذاكره با دولت كابل و امريكا و ناتو پاي فشاري دارد مي توان تصور كرد كه چنين مانع جدي رواني براي نزديكانش وجود ندارد. طالب تماميت خواه است ولي قدرت تحليل شرايط مشخص در زمان مشخص را نيز پيدا كرده است. گذشته از اين قدرت اعمال نفوذ پاكستان و عربستان سعودي بر طالبان را هم نبايد دست كم گرفت. گمان مي رود كه در كوتاه مدت انعطاف در مواضع آمريكا و ناتو نشانه شكست راهبرد نظامي جنگ افغانستان تلقي شود و اعتماد به نفس طالبان را تقويت كند ولي در بلند مدت تر به انعطاف پذيري مشابهي در بدنه طالبان منتهي گردد. به ويژه آن كه طرح هاي استراتژيك ژنرال « پترائوس » كه به طور خلاصه در نظر دارد جنگ را از طريق به وجود آوردن مليشياي پشتون، بين افغاني و بين پشتوني(داخلي) كند، و در همان حال فشار بر پاكستان و اعمال سياست هويج و چماق آمريكا بر اين كشور نمي تواند بي تأثير تلقي شود. لذا مي توان گفت كه حداقل در بلند مدت زمينه نوعي انعطاف پذيري در شرايط ملامحمدعمر از طريق اطرافيانش به طور كلي نبايد منتفي تصور شود.
٤- ذهنيت تاريخي قبايل پشتون
به لحاظ تاريخي قبايل پشتون مخالف دخالت قدرت هاي خارجي در كشورشان هستند و تجربه آنها اين واقعيت را بارها به اثبات رسانده است كه آنها در مقابل قدرت هاي اشغالگر ايستادگي كرده و در جنگ، قدرت هاي خارجي را شكست داده اند. دو نمونه تاريخي آن جنگ استعمار انگليس با پشتون ها در اواخر قرن ١٩ و نيمه اول قرن بيستم و جنگ با اتحاد شوروي سابق است كه البته در آن همه قوميت ها شركت داشته اند و از قضا در هر دو نمونه تاريخي قدرت خارجي با شكست روبرو شده و به زور از افغانستان اخراج شده است. طالبان با بهره گيري از اين ذهنيت تاريخي پشتون ها، آمريكا و ناتو را اشغالگر سوم افغانستان مي داند كه به باور آنها اين مسئوليت تاريخي بر عهده آنهاست كه آنها را از افغانستان اخراج نمايند. اين كه چنين اتفاقي خواهد افتاد يا نه بحث ديگري است آن چه مهم است وجود اين ذهنيت در طالبان و قبايل پشتون است ملامحمد عمر رهبر طالبان به مناسبتي گفته بود تا اگر اين جنگ هزار سال طول هم بكشد سرانجام جهاد پيروز خواهد شد.
٥- مافياي مواد مخدر
در كنار تمامي محاسبات جنگ جاري در افغانستان نقش مافياي مواد مخدر را نبايد دست كم گرفت. مافياي مواد مخدر در افغانستان از نفوذ بالايي برخوردار است. برخي از اعضاي دولت، فرماندهان سابق جهادي، دستگاههاي امنيتي برخي از كشورها و نزديكان به حامد كرزاي در كنار طالبان از روند كنوني مواد مخدر و توليد آن منافعي دارند. صلح و ثبات كامل در افغانستان به اين منافع لطمه خواهد زد. ادامه وضع موجود ، قدرت ضعيف مركزي كه فرصت برخورد با مواد مخدر را نداشته باشد، تجزيه عملي قدرت كه فرصت در اختيار آنها بررسي توسعه كشت خشخاش، توليد مواد مخدر تا قاچاق آن به بازار مصرف جهاني را بدهد، مطلوب مافياي مواد مخدر است.
ب ٢- موانع خارجي
١- همسايگان افغانستان: پاكستان – ايران – آسياي مركزي
٢- قدرت هاي بزرگ: روسيه – چين
٣- كشورهاي ديگر صاحب نفوذ در افغانستان: عربستان سعودي – امارات متحده – هندوستان
ظن غالب آن است كه اين هر سه جريان فوق منافع خود را در افغانستان در استقرار كامل صلح و ثبات در اين كشور ارزيابي لحاظ نمي كند هر چند كه در ظاهر اين طور نيست و تقريبا هر سه جريان از صلح در افغانستان حمايت مي كند و منتها حقيقت آن است كه منافع متضادي وجود دارد . بدين معنا كه پيروزي طالبان يا پيروزي ناتو و آمريكا ممكن است براي كشوري مطلوب و براي كشورديگري نامطلوب باشد و با منافع استراتژيكش هم خواني نداشته باشد. رقابت هاي منطقه اي و بين المللي در افغانستان امر ناشناخته اي نيست و تقريبا مي توان گفت در چندين دهه اخير افغانستان هيچ وقت خارج از دايره قدرت نفوذ و منافع بين المللي يا منطقه اي نبوده است. هر وقت رقابت هاي بين المللي تشديد شده به اشغال افغانستان به وسيله يك قدرت خارجي رقيب مي انجاميده و هر وقت رقابت هاي بين المللي به هر دليل كاهش مي بافته به سرعت رقابت كشورهاي منطقه اي جايگزين آن مي شده است.
ج : شروط دست يابي به آشتي ملي :
در حال حاضر رقابت در سه سطح حول و حوش بحث قدرت در افغانستان تمركز نسبي يافته است :
الف: رقابت هاي دروني بين سه جريان:
١- دولت رسمي حامد كرزاي و طالبان
٢- دولت رسمي و اپوزيسيون قانوني
٣- دولت رسمي و مجاهدين سابق
ب: رقابت هاي منطقه اي:
١- پاكستان و جمهوري اسلامي ايران
٢- جمهوري اسلامي ايران، عربستان سعودي، امارت متحده عربي
٣- پاكستان، هندوستان
ج: رقابت هاي بين المللي:
١- آمريكا – انكليس
٢- آمريكا – ناتو – چين – روسيه
واقعيت آن است كه هيچ كدام از اين كشورها اذعان رسمي به وجود چنين رقابت هايي ندارند ولي واقعيت آن است كه چنين رقابت هايي وجود دارد و در سرنوشت جنگ و صلح در افغانستان تعيين كننده است. بنابراين قابل تصور خواهد بود كه روند آشتي ملي پيش نخواهد رفت مگر آن كه اين سه جريان داخلي – منطقه اي و بين المللي در مرحله اول و به عنوان پيش شرط به توافقي متعادل و توافق شده اي را براي همه آنها تضمين كند دست نيابيد.
د: دورنماي روند آشتي ملي
جنگ در افغانستان در آينده اي قابل پيش بيني به لحاظ نظري با سه احتمال مي تواند روبرو شود:
١- وضع موجود و ادامه جنگ تا زمان نامعلوم
٢- شكست نظامي يك طرف و پيروزي نظامي طرف ديگر
٣- پيشرفت در روند مصالحه ملي
واقعيت آن است كه به رغم نامشخص بودن وضعيت در افغانستان ادامه طولاني جنگ با آينده اي نامعلوم و شكست نظامي يكي از طرف هاي جنگ و حذف كامل يك طرف، هر دو در شرايط كنوني قابل تصور نيست و اگر اتفاق خاص و خارج از پيش بيني ها پيش نيايد تنها راه ممكن و عملي دست يابي به نوعي مصالحه ملي با حمايت داخلي، منطقه اي و بين المللي مشروط به آن كه همه طرف ها به نوعي به منافع خود دست يابند و توازني استراتژيك در افغانستان مورد توافق آن هم از طريق سازمان ملل متحد قابل حصول شود و تضمين عملي براي نداوم اصلاح درافغانستان به همراه داشته باشد . در غير اين صورت ادامه جنگ در مدت زماني قابل پيش بيني بدون شكست يكي از طرف ها اجتناب ناپذير خواهد بود.
از اين رو مي توان گفت كه مورد سوم يعني پيشرفت در روند مصالحه ملي واقع بينانه ترين احتمال در آينده تحولات افغانستان و در همان حال مطلوب ترين آن تصور مي شود هر چند كه بايد به صراحت گفت كه بديليل تضادها و منافع عمده اي كه در سه سطح داخلي، منطقه اي و بين المللي وجود دارد دست يابي به آن بسيار دشوار و نيازمند حوصله و مذاكرات جامعي خواهد بود كه در ذات خودش زمان بر است . اما دير يا زود به عوان راه حل نهايي عملي ضرورت خود را بر همه طرف ها تحميل خواهد كرد. درست از همين زاويه است كه مي توان گفت اگر براي اجلاس كابل دست آوردي و لو محدود قايل شويم، حمايت از روند آشتي ملي بوده است.
ه: پي آمدهاي احتمالي آشتي ملي
ترديدي نيست كه اگر قابل تصور باشد كه مشكل افغانستان از طريق پيشبرد روند آشتي ملي قابليت حل و فصل نهايي دارد، چنين روندي با پي آمدهاي مهمي روبرو خواهد بود. در يك نگاه مقدماتي ساختار قدرت در كابل بحث اصلي و چالش بنيادين خواهد بود. به لحاظ تئوريك احتمال وجود خواهد داشت كه بر اساس آنها بتوان ساختار جديد قدرت به گونه اي طراحي شود كه طالبان سهم مورد نظر خود را در آن بيابد و رضايت به مصالحه دهد.
١- تغيير قانون اساسي و فدرالي كردن افغانستان
٢- واگذاري قدرت در مناطق پشتون نشين افغانستان
٣- تجزيه افغانستان بر مبناهاي قومي – مذهبي
از ميان اين سه احتمال: تغيير قانون اساسي و پذيرش اصل فدرالي كردن افغانستان واقع بيناته تر و قابل قبول تر است. تجزيه افغانستان بر مبناهاي قومي – مذهبي نامطلوب ترين خواهد بود كه تنها در پي شكست ناتو و آمريكا در تصرف قهرآميز قدرت به وسيله طالبان در كابل احتمال آن وجود خواهد داشت. واگذاري قدرت به طالبان در جنوب و شرق پشتون و واگذاري بخشي از قدرت مركزي در كابل به طالبان طرح ژنرال پترائوس فرمانده جديد آمريكا در افغانستان است كه موافقان و مخالفان خاص خود را در صورت جدي شدن خواهد داشت.
با توجه به بن بست موجود نظامي در افغانستان دور از ذهن نيست كه تجربه جديدي از قدرت تجزيه شده محدود و در همان حال حفظ وحدت ملي و ارضي افغانستان بنابر ملاحظات منطقه اي به مرحله آزمايش گذاشته شود. اگر چنين طرحي قابليت اجرايي بيايد و به جنگ در افغانستان پايان دهد و در همان حال حضور نظامي و دائمي و ناتو را در اين كشور تضمين كند علي القاعده نبايد غير عملي تصور شود هر چند كه بدون شك پي آمدهاي خاص منطقه اي خود را نيز خواهد داشت و به احتمال بيشتري در مناطق پشتون و پاكستان به عوان راه حل منطقه اي و كنترل جريان افراط در ميان اهل سنت مورد توجه قرار خواهد گرفت .
البته مخالفان طرح پترائوس كم نيستند و آنها بر اين باورند كه در نهايت اين طرح به تجزيه پاكستان و افغانستان و شكل گيري پشتون بزرگ منتهي خواهد شد كه طراحي جديدي را به سياست منطقه تحميل خواهد كرد. موافقان اين طرح هم مي توانند استدلال كنند كه اين طرح واقع بينانه ترين طرح براي كنترل جريان افراط و قانون مند كردن آن است. شريك سازي در قدرت و پايان تضادها و حفظ هژموني آمريكا در منطقه دست آورد احتمالي چنين طرحي خواهد بود يا حداقل انتظار آن وجود دارد.
و: جمع بندي كلي
از زاويه نگاه منافع ملي و ايدئولوژيك جمهوري اسلامي ايران قابل تصور است كه تناقص هايي در ارتباط با تحولات افغانستان وجود داشته باشد، بدين معنا كه پيروزي قطعي هر دو طرف درگير جنگ افغانستان: طالبان/ القاعده در يك طرف، آمريكا / ناتو و دولت كابل در طرف ديگر نمي تواند منافع ملي و ايدئولوژيك ايران را تامين كند. واقع امر آن است كه پيروزي طالبان اگر محتمل فرض شود رقابت هاي منطقه اي را به سود پاكستان – عربستان و امارت متحده عربي و حتي مصر و اردن و زيان جمهوري اسلامي ايران رقم خواهد زد.
گذشته از اين اتصال طبيعي جغرافياي منطقه بين حوزه نفوذ و قدرت طالبان با مناطق اهل سنت ايران از نظر دستكاه هاي نظامي و امنيتي ايران نگراني هايي را دامن خواهد زد. هندوستان نيز چنين تحولي را بر نمي تابد و از دو نظر رقابت منطقه اي با پاكستان و گروه هاي كشميري مرتبط با طالبان و القاعده آن را با منافع امنيتي استراتژيك اش در تضاد احساس خواهد كرد، چرا كه لبه شمشير جهاد را در منطقه كشمير تحت كنترل هند تيزتر خواهد كرد. چين در ايالت سين كيانگ و فوميت ابغور كه محل نفوذ تفكر طالباني/ القاعده اي تصور شده است، خواهان چنين تحولي نيست. فدراسيون روسيه در ارتباط با مناطق مسلمان نشين خود به محوريت چچن ها كه روابط آشكاري با القاعده دارند نمي تواند خواهان پيروزي طالبان در افغانستان باشد.
اما در آن سوي سكه پيروزي آمريكا و ناتو هم نمي تواند با انتظارات و منافع جمهوري اسلامي ايران سازگاري داشته باشد. پيروزي نظامي آمريكا در افغانستان بالقوه خطر درگيري نظامي ايران و آمريكا را تقويت مي كند و در پايين ترين حد خطر، همسايگي ايران و آمريكا را در بلند مدت در پي خواهد داشت كه اگر اين دو كشور نتوانند از طريق سياسي به مشكلات موجود از جمله پرونده هسته اي ايران فايق آيند، حضور دائمي آمريكا را در افغانستان با امنيت ملي ايران در تضاد قرار خواهد گرفت.
در ضعيف ترين حد خودش پيروزي آمريكا براي جمهوري اسلامي ايران نامطلوب و در شديدترين سطح خطر، درگيري نظامي حتي نا خواسته اي را در بر خواهد داشت. اين كه بعضي ها تحليل مي كنند وضعيت موجود ادامه جنگ كه به پيروزي قطعي هيچ كدام از دو طرف منتهي نشود با منافع استراتژيك امنيتي ايران سازگار تر است با در نظر داشت اين گونه ملاحظات مي بايد در نظر گرفته شود وگر نه به صورت رسمي صلح و ثبات افغانستان به معناي تضمين صلح و ثبات ايران هم معنا مي دهد. به ويژه آن كه بحث مواد مخدر و ترانزيت آن از طريق خاك ايران همواره نگراني هاي امنيتي خاص خود را خواهد داشت. تحولات آتي افغانستان در ارتباط با مصالحه ملي و شريك سازي طالبان در قدرت كابل و يا واگذاري قدرت در جنوب و شرق كه بعضي از ولايات جنوبي با ايران مرز مشترك دارند منافع ملي و امنيتي ايران را تامين نمي كند. اظهارات متفاوت منوچهر متكي وزير امور خارجه ايران در اجلاس بين المللي كابل كه متفاوت تر از همه اظهار نظرهاي ساير وزراي خارجه و هيات هاي نمايندگي بود، مويد چنين برداشتي است.
پير محمد ملازهي