تاریخ انتشار۲۶ مرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۱۷
کد مطلب : 23658

خشونت مقدس

طى چند دهه گذشته جهان اسلام با پديده هاى نوين متفاوتى روبرو شده است،اما هيچ كدام باندازه بروز خشونت، پايدار و تأثير گذار نبوده است. پرسش اصلى اكنون اين است كه چرا خشونت تا اين اندازه گسترش يافته و با توجيه ايدئولوژيكى روبرو شده است؟
خشونت مقدس
پاسخ يكسان و مورد قبول همگان وجود ندارد، هركس يا هر جناحى دلايل خاص خود را دارد و در اين بين تنها يك وحدت نظر نسبي مى توان سراغ گرفت و آن، خود را ذي حق دانستن هر طرف در مقابل طرف هاى ديگر است. علت هم آن است كه هركدام از طرفها بصورت مطلق خود را در موضع حق و طرف مقابل را در موضع باطل مطلق تصور مى كند و براى استقرار حق و مبارزه با باطل توجيه ايدئولوژيك وشرعى مورد قبول خود را مي آورد. 

البته درك هر طرف از مشروعيت اعمالش با درك ديگران متفاوت است ولي مهم اين است كه هر طرفى برداشت خود را از شرع تنها برداشت درست مى داند وبه لحاظ ذهنى پذيرفته است كه ديگران برداشت نادرست وانحرافى از شرع دارند، مشكل دقيقاً در همين جا قرار دارد. چرا كه در همين جاست كه خشونت تقديس مى شود وبصورت امرى شرعى در مي آيد. خشونت مقدس محصول
جزميت ايدئولوژيك است و به پيروان آن حق و انگيزه بسيار قوى مي دهد كه خشونت خود را لباس شرعى و پوشش اسلامى بدهد. اين گونه گروه ها در متن تاريخ پر فراز و نشيب اسلام بدنبال موارد تاريخى ميگردند كه خشونت را توجيه شرعى كنند و ساير ارزشهاى مغاير با ذهنيت شان توجه آنان را چندان جلب  نمى كند. 

در چنين فضايى از واقعيت هاي موجود در اغلب كشورهاى اسلامى پديده خشونت به وسيله افرادى تئوريزه مى شود كه علي القاعده درباره انگيزه‌هاى واقعى‌شان ترديدهاي جدي وجود دارد. منتها از آنجا كه بسترهاي اجتماعي لازم در اغلب جوامع اسلامي وجود دارد، اين گونه افراد و جريانها قادر مى شوند هواداران خاص خود را در حاشيه هاى فقر زده شهرها و مراكز جمعيتى جذب نمايند و با ارائه آموزش هاى سيستماتيك و به لحاظ روانى مؤثر، آنها را آماده فداكارى نمايند، تا آنجا كه با استقبال از مرگ بهشت موعود را براى خود تضمين شده احساس مى كنند. 

مشكل آنگاه جدي تر مى شود كه قدرت هاى حاكم وكنشگران مقابل آنها با شيوه هاى نسبتاً يكسانى برداشت هاى متضاد از شرع مى كنند. كم نيستند كشورهايى در جهان اسلام
كه حاكميت ها در واكنش به اعمال كنشگران مخالف خود به تقديس خشونت روى مي آورند و اين امر خود خشونت متقابل را دامن مي زند. هم چنانكه مخالفان سرسخت حاكميتها با تقديس خشونت، به اعمال خود را رنگ شرعى مى زنند. تفاوت در برداشت از ارزشها اگر در گذشته محدود در سطح بحث هاى طلبگى در مدارس مذهبى بود و طلاب و علماى دينى به آن اشتغال داشتند، اكنون به سطح گسترده اجتماعى كشيده شده و ابراز آن ديگر كلام ، سخن، و منطق نيست كه كنشگران را بعد از ختم كلام از ضديت با يكديگر بازدارد بلكه ابزار اكنون سلاح آتشين است و كنشگران حذف فيزيكى طرف مقابل را تنها راه حل اثبات حقانيت خود مى دانند. منطق كلام جاى خود را به منطق سلاح داده است و خطر براى دنياى اسلام در همين واقعيت نهفته است. 

نگاهى گذرا به آنچه در دنياى اسلام از مشرق آسيا تا شمال آفريقا مى گذرد به روشنى نشان مي دهد كه خشونت در گسترده ترين و مخرب ترين شكل آن تقديس شده است. عمليات انتحارى يا شهادت طلبانه از نظر كنشگرانى به آن باور دارند، بيش از آنكه جنبه هاى نظامى داشته باشد عليه غير نظاميان بكار گرفته مى شود. واكنش حاكميت ها در قالب قانون نيز دامن زننده خشونت ايدئولوژيك شده است. دور باطلى كه كم و بيش همه كشورهاى اسلامى دچار آن شده اند و هر دو طرف خود را محق ارزيابى مى كند. دوگانگى معيارها نيز غير قابل انكار است. پرسش هم اكنون اين است
كه كدام عمل و حركت، هماهنگ با ارزش هاى دينى و كدام كلام عمل و حركت مغاير آن است؟ 

به عبارت ديگر آيا مى توان مرزهاى روشنى بين عمل حق و عمل باطل در شرايطى ترسيم كرد كه كنشگران بصورت جزمي خود را در موضع حق و ديگران را در موضع باطل مى دانند. به عنوان مثال اگر جريان هايى عليه اشغال خارجى يك كشور اسلامى دست به سلاح ببرند و در نيروى نامتقارن با اشغالگر درگير شوند و از عمليات شهادت طلبانه بهره گيرند، آيا عمل آنها با عمل گروه ديگرى كه از همين روش عليه كشور و مردم خودى استفاده مى كند، يكسان است؟ بظاهر نمى تواند اين گونه باشد، اما در عمل مشاهده مى شود كه گروه هايى خشونت طلب وجود دارند كه تفاوتى بين اين دو عمل قايل نيستند و توجيه ايدئولوژيكى يكسانى مي آورند. از جماعت اسلامى در اندونزى و مالزى گرفته تا گروه ابوسياف در فيليپين و جبهه نجات در الجزاير و شبكه هاى وابسته و گسترده مرتبط با سازمان القاعده در سرتاسر جهان، با چنين پديده اى روبرو هستيم. 

علت ها را بايد در اين واقعيت جستجو كرد كه كنشگران براى رفتار خود توجيه شرعى قايلند و بصورت مطلق خود را در موضع حق ارزيابى مى كنند، قضاوت ديگران هم براى آنها ارزشى ندارد. سازمان هاى مسلح كشميرى در هند در عمليات خود عليه غير نظاميان، به همان نسبت كه جبهه اسلامى مورو در فيليپين خود را در موضع حق مى بينند، خويشتن را محق احساس مى كنند. همچنانكه گروه طالبان در پاكستان و افغانستان از روش ها وشيوه هاى مشابهى و با توجه ايدئولوژيك يكسانى بهره مى گيرند.
 
از اين رو دشوار مى توان تصور كرد كه دنياى اسلام به تعريف و برداشت يكسانى از نحوه عمل و بهره گيرى از خشونت در جايگاه خودش برسد، لا اقل در كوتاه مدت چنين تعريف واحدى قابل حصول نيست. علت واقعى آن است كه برداشت ها از شريعت اسلامى گسترده تر شده و مدعيان سنتى درك مفاهيم متنوع تر شده اند. اگر بتوان يك مقطع تاريخى مهم و آغازگر
وضع موجود در نظر گرفت بدون شك تجاوز روس ها به افغانستان و تاسيس رژيم ماركسيستى در آن همان نقطه آغاز است.
 
از اين به بعد است كه فرماندهان غير روحانى جهادى به تدريج با اتكاء به قدرت اسلحه خود، مجوز شرعى خشونت هاى عملى را نه تنها عليه ارتش متجاوز بلكه هموطنان خود صادر كردند و علماى دينى نيز سكوت كردند. اين رويه بعدها در همه كشورها از طرف گروههاى مسلح و مدعي آزادي مورد استقبال قرار گرفت به طوري كه امروزه دهها گروه مسلح در كشورهاى اسلامى وجود دارد كه خشونت مقدس شده را عليه هموطنان مسلمان خودشان بكار مى گيرند و اعتقادى جزمى روى صحت برداشت وعمل خود دارند. 

راه حل چيست؟ آيا علماى طراز اول در جهان اسلام مجددا خواهند توانست موقعيت توضيح دهنده انحصارى خود را از شرع بدست بياورند يا نه صحنه را به افرادى واگذار خواهند كرد كه مرزهاي بين برداشت هاى ذهنى خود و حقيقت شريعت را مخدوش كرده اند و يا لا اقل از ديد ديگران چنين كرده اند؟ واقعيت مهم تر آن است ماداميكه علماى دينى خشونت حكومتى را توجيه شرعى نمايند قادر نخواهند بود كه انواع ديگر خشونت مقدس شده را با حربه شرع از ميدان عمل خارج سازند.  

خروج تدريجى توضيح شرع از دست علماى مذهبى، موقعيت انحصارى آنها را در جهان اسلام با چالش هاى جدى روبرو كرده است. گمان ميرود كه در دهه هاى آتى اين چالش جدى تر شود و كسانى كه متكى به سلاح هستند
خود را در موقعيت تعيين شده ترى بيابند و با تقديس خشونت ولباس جهادى پوشاندن به آن، حرف خود را با زور سلاح و سربازگيرى از حاشيه فقر زده جوامع اسلامى به پيش ببرند.
اتفاقى كه در دامنه كوههاى هندوكش افتاده  و خشونت را مقدس كرده است دير يا زود قابليت سرايت به كشورهاى اسلامى را خواهد يافت، نشانه هاى آن از هم اكنون قابل شناسائى است. خشونت در كسوت جهاد و به صورت يك امر مقدس درآمده است و اگر علماى مذهبى، حاكميت هاى سياسى و توده هاى مردم مسلمان اين واقعيت را بهر دليلى درك نكنند و يا بهاى لازم را به آن ندهند، فضا را براى جولان خشونت طلبان خواهند گشود و چه بسا زمينه براى بهره دارى قدرت هاى بزرگ فراهم شود كه تضاد بوجود آمده بين خود و دنياى اسلام را به آرامى ولى پى گير و به تدريج به درون دنياى اسلام هدايت نمايند و تضاد اسلام وت مدن مادى غرب را به تضاد فرقه اى در درون جبهه اسلامى بكشانند.
 
از قضا در همين منطقه هندوكش در اين باره تجربه اي تاريخى وجود دارد. آنگاه كه سيد محمدرضا خان روحانى بزرگ هند جهاد عليه استعمار انگليس را دره سوات آغاز كرد، سراحمد خان برداشت متفاوت خود را تا آنجا گسترش داد كه  جهاد را تعطيل اعلام كرد و همكارى با انگليس را واجب شرعى دانست. نتيجه آن تجربه تاريخى تا به امروز دامنگير شبه قاره هند است و پيروان سيد محمد رضا خان و سراحمد خان هردو بمب گذارى انتحارى در مساجد يكديگر را عين جهاد في سبيل الله مى دانند. آيا جهان اسلام مجددا در حال تكرار چنين تجربه  تلخ در قالب هاى جديد و تقديس خشونت است؟ پاسخ روشنى وجود ندارد ولى احتمال آن منتفي نيست. 
پير محمد ملازهي

https://taghribnews.com/vdcdj90x.yt0sk6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی